آنکه کرده صبر در کوی غریبستان منم قطره های اشک در جوی غریبستان منم یاس عشقم در دیار عاشقی نیلی شده آنکه سیلی خورده از سوی غریبستان منم شام و کوفه زجر دیدم از همین کوی غریب آن گلی که می دهد بوی غریبستان منم با کلامم آتشی بر جان عشق انداختم آنکه آتش داده بر موی غریبستان منم